خط دوم پررنگ

آخرین یک شنبه انتظار

جان مادر, این روزها آخرین روزهای انتظار را میگذرانیم و هرروز به لمس بودنت نزدیکتر میشویم, دوران نه ماهه ی یکی بودنمان رو به اتمام است و همین روزها در آغوش من و پدر آرام خواهی گرفت و زیباترین نوروز را برایمان به ارمغان خواهی آورد, چه بهاری میشود امسال وقتی سه نفره کنار سفره ی هفت سینمان بنشینیم و بخوانیم  "یا مقلب القلوب  و الابصار" و بعد از سه سال انتظار با خوشبختی تمام و لبی پر از خنده سال نویمان را آغاز کنیم با تو که آرام جانمان میشوی و زندگیمان را برای همیشه بهاری خواهی کرد  بشمار این روزهای پایانی زیبای انتظار را جان شیرینم, بشمار که فقط پنج روز دیگر باقیمانده تا در آغوش کشیدنت جانانم
17 اسفند 1394

شمارش معکوس

جلوی آینه می ای ستم و خیره میشوم به شکم برآمده ام, تو درون دلم خودنمایی میکنی و دل میبری از من,لبخند روی لبم مینشیند و برایت میخوانم:  لالا لالا یکی یکدونه ی من لالا لالا گل گلخونه ی من لالا لالا گل باغ بهشتم لالا لالا تو بودی سرنوشتم سرنوشتم.... به ماهها و سالهای قبل فکر میکنم, به روزهای سخت بی تو بودن که آنقدر سخت گذشت که گاه گمان میکردن هرگز این روزهای زیبای مادرانگی را تجربه نخواهم کرد. اما, گذشت آن روزها, آن روزها گذشت و من امروز یک مادرم مادری که شمارش معکوس ماههای مادرانگی اش به پایان رسیده و حال دارد میشمارد روزهای آخر لانه کردن جان شیرینش درون دلش را آری نازنینم, جان شیرینم ماههای زیبای لانه کردنت در دل...
2 اسفند 1394
1